یگانه
 
 


آبان 1396
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      





جستجو



Random photo
زندگی شاد

 



بیرون خانه ظاهری خوب و طبیعی داشت اما وقتی وارد شدم باورم نمی‌شد چنین خانه‌ای در محله ما وجود دارد. نگاهی به سرتاسر اتاق پیرزن انداختم. اتاقی که تنها بخشی از آن با موکت‌های رنگارنگ پوشیده شده‌بود. یک تخت زوار در رفته که بیشتر شبیه یک تخته چوب بود که بلوک سیمانی و آجر شکسته شده‌بودند پایه‌هایش!
تمام وسائل اتاق محدود شده‌بود به چند تکه ظرف و یک گاز دو شعله با یک دراور شکسته که کشوهایش مثل دندان‌های پیرزن یک در میان شده‌بود…

بوی تندی مشامم را زد و ترجیح دادم داخل حیاط با او هم صحبت شوم.
از او می‌پرسم: مادرجان بچه‌هایت کجا هستند؟
پیرزن که از لحظه ورودم با شادی و کمی هم خجالت تندتند به من خوش آمد می‌گفت. نگاه خسته‌اش را به شاخه‌های پیچ خورده درختان دوخت و از انجا تا دوردست ها پرواز داد. بعد آهی کشید و با صدای خش‌دارش از روزهایی گفت که برای خودش کسی بوده‌است و خانه اش پر بوده از کلفت و فرش‌های نجف آبادی!

از پسرانش می‌گوید که حالا دکتر و مهندس شده‌اند. دخترش که به قول پیرزن 4 تا ماشین و راننده زیر دستش است. از خانه‌ای گفت که به نام پسرش زده بود تا وقت پیری مراقبش باشد اما… بغض نیم بند پیرزن شکست و اشک‌هایش اجازه ندادند حرفش تمام شود.

پیرزن این بار از روزهایی گفت که بیمار در خانه گرسنه و تشنه بوده‌است. نه آنکه پول نداشته باشد. کسی نبوده تا کاسه ای سوپ گرم دستش دهد. از دزدهایی که به خانه اش زده بودند گفت و اینکه دیگر به که می‌توان اعتماد کرد؟

باورم نمی‌شد در همسایگی ما چنین کسی وجود داشته‌باشد. باورم نمی‌شد که شب‌هایی که من سیر و آسوده خوابیده بودم. در همسایگی من پیرزنی گرسنه خواب به چشم نداشته‌است…
یاد حدیث پیامبر(ص) می‌افتم « به من ايمان نياورده‏است آن كه شب را با شكم سير بخوابد و همسايه‏اش گرسنه باشد»

و بعد به فکر فرو می‌روم که عجب! بالا شهر هم نیازمند دارد! نیامندانی که طالب پول نه بلکه تشنه محبت‌اند. نیازمندی به سبک بالاشهر!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-08-01] [ 03:15:00 ب.ظ ]




مجلس میهمانے بود……
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود…
اما وقتی ڪه بلند شد، عصای خویش را بر عڪس بر زمین نهاد…..
و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل ڪامل نداشت…
دیگران فکر ڪردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست ڪه عصایش را بر عڪس بر زمین نهاده…
به همین خاطر صاحبخانہ با حالتی که خالے از تمسخر نبود بہ وی گفت:

پس چرا عصایت را بر عڪس گرفته ای؟!
پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاڪی است، می خواهم فرش خانه تان خاڪی نشود…..

مواظب قضاوتهایمان باشیم….
?چه زيبا گفتند:
برای ڪسی ڪه میفهمد
هیچ توضیحے لازم نیست
و برای ڪسی ڪه نمیفهمد
هر توضیحے اضافه است
آنانڪه میفهمند عذاب میکِشند
و آنانڪه نمیفهمند عذاب مےدهند

✨مهم نیست که چہ “مدرڪے” دارید
مهم اینه که چہ “درڪے” دارید✨

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:01:00 ب.ظ ]




? من از پروردگار بزرگ سپاسگزارم، براي اينکه امروز را به من هديه کرده است.
? من سعي مي کنم امروز روحيه ام شاد و شور و نشاط را در خود زنده نگاه دارم.
? من سعي مي کنم امروز شوق و اشتياق به زندگي را در خود زنده نگاه دارم.
? من سعي مي کنم امروز با روحيه با موفقيت هاي ديگران تغذيه نمايم.
? من سعي مي کنم امروز ورزش کنم که سلامتي بيشتر داشته باشم.
? من سعي مي کنم امروز گذشته را کنار گذاشته فراموش کنم و از آن ديگر ياد نکنم.
? من سعي مي کنم امروز انتقادات منفي و مخرب ديگران را ناديده بگيرم.
? من سعي مي کنم امروز کارم را با نهايت شادي انجام بدهم.
? من سعي مي کنم امروز قدمي به سوي هدفم بردارم.
? من سعي مي کنم امروز را با يک نگرش خوب و مثبت آغاز نمايم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:59:00 ب.ظ ]




مردی سگش را در خانه می گذارد تا از
طفل شیر خوارش مواظبت کند
و خودش برای شکار بیرون رفت
و زمانی که برگشت، سگش را دید
که در جلو خانه ایستاده و وق وق می کند
و پنجه هایش خون آلود است
مرد با تفنگش به سوی سگ شلیک کرد
او را کشت و با سرعت وارد خانه شد
تا باقی مانده ی فرزندش را ببیند.
زمانی که وارد شد دید
که گرگی غرق در خون غلتیده
و فرزندش بدون هیچ آسیبی سالم است.

قبل از اینکه عکس العملی نشان دهید
به حرف های طرف مقابل گوش كنيد
تا به دلیل قضاوت اشتباه
تا آخر عمر گریان نباشید….

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:58:00 ب.ظ ]




از امام صادق علیه السلام پرسیدند:

روز حسرت، کدام روز است که خدا فرمود:
((انذرهم یوم الحسره اذ قضی الامر))
بترسان ایشان را از روز حسرت.
سوره مریم آیه39

✨حضرت جواب دادند:
آن روز قیامت است که حتی نیکوکاران هم حسرت می خوردند که چرا بیشتر نیکی نکردند.
پرسیدند: آیا کسی هست که در آن روز حسرت نداشته باشد؟
حضرت فرمودند:
آری، کسی که در این دنیا مدام بر رسول خدا صلوات فرستاده باشد✨

?وسائل الشیعه ج7 ص 198

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:57:00 ب.ظ ]