سحر یکی از بهاری ترین روزهای امسال از اصفهان به قصد درس و بحث راهی قم شدم. اذان صبح شد و من به شهرستان میمه رسیده بودم؛ به سمت یکی از مساجد شهر رفتم؛ ماشین را پارک کردم و داخل مسجد شدم. از دور دیدم الحمدلله این بار یک روحانی داخل محراب ایستاده، معلوم بود او هم مسافر است. جلوتر که رفتم دیدم حجت الاسلام آقاتهرانی است؛ خیلی خوشحال شدم و سریع اقتدا کردم.
بعد از نماز، حاج آقا تعقیبات مختصری انجام داد و به سمت درب خروجی مسجد حرکت کرد، مشخص بود خیلی عجله دارند و هرچه زودتر به قم یا تهران باید برسند؛ از فرصت استفاده کردم و سریع رفتم جلو؛ گفتم: حاجی! دو دقیقه وقتتون را می دید به حقیر؟ گفتند آخه عجله دارم. گفتم قول میدم طولانی نشه. قبول کردند.
گفتم حاج آقا من به مطلبی پی بردم، خواستم ببینم درست فهمیدم یا خیر. حاج آقا با لحن پر مهر خود گفت: بگو چه مطلبی؟ گفتم حضرت آقا هر سال، دو یا سه بار با دانشجویان دیدار دارند؛ ولی فقط هر چند سال یک بار با طلاب دیدار دارند. برداشت حقیر این است که آقا به دانشجوها بیشتر امید دارند؛ مثل پدری که خواه ناخواه به فرزندی که حرف شنوی بیشتری دارد علاقه ی بیشتری نشان می دهد؛ ولی چون طلاب در زمینه تحول و اوامر رهبری، حرکت قابل تأملی – طی این چند دهه – نداشتند، ایشان هم رغبت آنچنانی ندارند؛ چراکه حرف ها زده شده ولی عمل… . او که ره نشان داد، خرسند از آنی است که راهی شد. به ایشان گفتم به نظر شما برداشت من صحیح است؟ ایشان تأمل خیلی کوتاهی کرد و گفت: من هم همین مطلب شما را برداشت می کنم، برداشتت صحیح است…

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...