یگانه
 
 


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        





جستجو



Random photo
اصلح

 



يكی از شاهان بنی اسرائيل اعلام كرد: شهری می سازم كه هيچگونه عيبی نداشته باشد و هيچ كس نتواند در آن عيبی بيابد فرمان داد معمارها و بناها و كارگرها مشغول شدند و آن شهر با آخرين سيستم و با تمام امكانات ساخته شد.

پس از آنكه ساختن شهر به پايان رسيد، مردم از آن شهر ديدن كردند و همه آنها به اتفاق نظر گفتند شهری بی نظير و بی عيب است.

در اين ميان مردی نزد شاه آمد و گفت: اگر به من امان بدهی و تامين جانی داشته باشم عيب اين شهر را به تو می گويم.

شاه گفت: به تو امان دادم.

آن مرد گفت: لها عيبان: احد هما انک تهلک عنها و الثانی انها تخرب من بعدک

اين شهر دو عيب دارد:
۱- صاحبش می ميرد.
۲- اين شهر سرانجام بعد از تو خراب می شود.

شاه فكری كرد و گفت: چه عيبی بالاتر از اين دو عيب، سپس به آن مرد گفت: به نظر تو چه كنم؟

آن مرد گفت: شهری بساز كه باقی بماند و ويران نشود و تو نيز در آن هميشه جوان باشی و پيری به سراعت نيايد و آن شهر بهشت است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-01-28] [ 09:09:00 ق.ظ ]




❤️عشق مادر

یک روز گرم تابستان، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد وخنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی او لذت میبرد. ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد.
مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد. پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود. تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید واز روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید و مادر او را با قدرت نگهداشته بود.
نیروی مادرآنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.
پسر رابه بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند. پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود.
خبرنگاری از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد ،سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت:
“این زخمها را دوست دارم، اینها خراشهای عشق مادرم هستند”

❤️خدایا زخم هایم جای محبت توست….زخم هایم رادوست دارم…

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:04:00 ق.ظ ]




نائب عزیز امام زمانمان، سید علی خامنه ای از خیلی اتفاقات قبل از وقوع توسط مولایشان خبر دار می‌شوند…

امام راحل(ره) مگر شب ۲۱ بهمن نفرمودند :
مردم به خیابان‌ها بریزند…

به آقا گفتند :
آقا ارتش با توپ و تانک در خیابان‌هاست…
آقا با عصبانیت فرمودند :
من که نمی‌گویم، امام زمان(عج) می‌فرمایند…

جمله زیبای امام خامنه ای(دامة برکاته) هنوز در گوشمان است که در پاسخ خوشحالی صهیونیست‌ها از رکود توان هسته ای ما که گفته بودند :
ایران تا ۲۵ سال دیگر به بمب هسته ای دست نخواهد یافت، فرمودند :
تا ۲۵ سال دیگر اسرائیلی وجود نخواهد داشت…

این‌قدر از این کلمات قصار حضرت آقا فرموده اند، که حد و حساب ندارد،
اما نمی‌دانم چرا پخش نمی‌نمایند…

در فیلم مستند، سردار حیدر تعریف می‌نمود :
ما در سوریه بودیم، حافظ اسد(پدر بشار اسد) احوالش بد شد و راهی بیمارستانش نمودند،
اخبار بدی از احوالات ایشان دریافت می‌نمودیم…

من و سردار همدانی و چند‌ سردار دیگر با مشورت به این نتیجه رسیدیم که به حضرت آقا زنگی بزنیم و از ایشان التماس دعای مخصوصی برای حافظ اسد بنماییم،
زیرا فکر می‌کردیم اگر حافظ از بین برود، ما ایرانی‌ها دیگر جایی در سوریه که سپر دفاعی ایران در برابر اسرائیل بود نخواهیم داشت…

به حضرت آقا زنگ زدیم و آقا فرمودند :
باشد حتماً دعا می‌کنیم…

چند روز بعد حال حافظ اسد بدتر شد،
ما نگرانتر شدیم و باز به حضرت آقا زنگ زدیم…

حضرت آقا فرمودند :
ایشان باید برود، ولی خداوند شخص دلسوزتر و بهتری را برای خدمت به دین، به جای ایشان می‌گذارد…
ما متحیر شدیم…
دو نفر جایگزین حافظ بودند، برادرش و نخست وزیرش…
خوب برادرش که اصلاً همیشه در حال گردش و عشق و تفریح بود و اهل این حرف‌ ها نبود…
نخست وزیر هم که یک فرد تقریباً مخالف بود…

ما متحیر شدیم…

تا این‌ که حافظ اسد فوت نمود و بشار اسد، پسرش سر برداشت…
ما با خود بشار، در یک کاخ زندگی می‌کردیم…
چون اوضاع سوریه به هم ریخته بود…

یک روز سر نهار، خدمتگذارش را خواند و گفت :
نامه را بیاورید…
نامه را آوردند و ایشان نامه را به سردار همدانی دادند…
سردار یکدفعه خودش را جابجا کرد و نامه را دوباره خواند به همه ما یک نگاه عجیبی کرد و نامه را داد به بر پهلویش..
نامه به دست من رسید،
دیدم نامه از طرف ملک عبدالله است و گفته :

ای اسد…
یا دست از پشت سر ایرانی‌ها بردار و ایشان را از کشورت بیرون بینداز و یا کشورت را با خاک یکسان و تو و خانواده ات را نابود می‌کنیم…
امضاء ملک عبدالله (پادشاه عربستان)

ما متحیرانه به همدیگر نگاه می‌کردیم…
آخر تهدید بزرگی بود و اگر خود حافظ هم بود،
حتماً یک کاری بر علیه ما ایرانی ها می‌کرد…

یکدفعه دیدیم بشار که متوجه اخم‌های توی هم ما شده بود با لبخند نامه را از ما خواست…

ما نامه را با احترام تقدیمش نمودیم…

یکدفعه و متعجبانه دیدیم، بشار نامه را پاره کرد و خودش بلند شد و پاره های نامه را در میان شعله های آتش شومینه پرتاب نمود و با لبخند گفت :
ما تا آقای خامنه ای و شما سربازانش را داشته باشیم هیچ غم و غصه ای نداریم…

آنگاه بود که فهمیدیم حضرت آقا چه فرموده بودند و از کجا این خبر را چند سال پیش دریافت نموده بودند…

و یا باز در فیلمی یکی از نزدیکان سردار سلیمانی تعریف می‌نمود که فرمانده سپاه، سردار سلیمانی را مجاب می‌نمود که باید حتماً این منطقه را بگیرید و سردار سلیمانی نیز کمی دست دست می‌کرد تا منطقه را خوب شناسایی کند…

در همین اثناء بوده که خود حضرت آقا با فرمانده سپاه تماس می‌گیرد و احوال سردار سلیمانی را می‌پرسد و تأکید می‌کند تا اطلاع بنده از شرکت دادن سردار سلیمانی در عملیات‌ ها خودداری نمایند…

ایشان می‌گفت :
دستور عملیات لغوشد…
اما…
اما همان منطقه ای که قرار بود سردار بگیرد،
بعد از ۲۴ ساعت توسط نیروی هوایی روسیه با خاک یکسان شد…

قرار بود سردارسلیمانی با ۴۰۰۰ نیروی آن منطقه را تسخیر و ساکن شود…

اینجا است که می‌بینیم علامه حسن زاده آملی می‌فرمایند :

گوشتان به زبان حضرت آقای خامنه ای باشد،
چون چشم ایشان به زبان آقا امام زمان(عج) دوخته است…

بلی…
نائب امام زمان یعنی این…

و اطاعت از ایشان، اطاعت از امام زمان(عج) است و واجب…

و در قیامت و سر پل صراط سؤال خواهد شد…

ثُمَّ لَتُسئَلُنُّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعیم
( ۸ تکاثر )
در آن روز [روز قیامت] از نعمت [عظیم ولایت]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:54:00 ق.ظ ]




با توجه به نزدیکی به ایام انتخابات و وضعیت روحی و روانی حاکم بر دولت اعتدال، خبرنگاران محترم برای حفظ جان و آبروی خود هم که شده است از پرسیدن سوالات چالشی در باب برجام، ایرباس، قیمت شیر و ماست، دستمزد میلیونی پزشکان، کارخانه های ورشکسته، غم و غصه های بیکاران، گرد و غبار خوزستان، گاز وصل نشده سیستان، کولبران کردستان، اختلاس صندوق فرهنگیان، وضعیت صفدر و رفقا، حال و روز صرافی داداش حسین و دوستان و… پرهیز نمايند!
سوالات متمرکز بر کنسرت باشد بیشتر به نفعتان است!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:50:00 ق.ظ ]




ما سینه زدیم و بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند

خطاب به آقا درجواب شعری که خواندند:

از اشک شما ارض و سما باریدند
بر آه شما انس و ملک نالیدند
گفتند همه “فدای اشکت آقا”
تصویر شما را شهدا بوسیدند
آقا خودتان حضرت خورشید هستید
از نور شما ستاره ها تابیدند
در مجلس خوبان شهدا هم بودند
اما همگان گرد شما چرخیدند

از اول و از آخر مجلس، شهدا
آقای جهان سید علی را چیدند

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:46:00 ق.ظ ]