یگانه
 
 


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        





جستجو



Random photo
تنهایی

 



☄️اللّهُمَّ إِنّی أَسْئَلُکَ الْهُدَی وَالتُّقی وَالْعِفافَ وَالْغِنَی، وَالْعَمَلَ بِما تُحِبُّ وَ تَرْضی.

☄️اللّهُمَّ إِنّی أَسْئَلُکَ مِنْ قُوَّتِکَ لِضَعْفِنا، وَمِنْ غِناکَ لِفَقْرِنا وَ فَاقَتِنا، وَ مِنْ حِلْمِکَ وَ عِلْمِکَ لِجَهْلِنا.

☄️اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أعِنّا عَلی شُکْرِکَ وَ ذِکْرِکَ، وَ طاعَتِکَ وَ عِبادَتِکَ، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الّراحِمینَ.

✴️« خداوندا! من از تو هدایت و تقوا و عفت و بی نیازی و عمل به آنچه را که تو دوست می داری و بدان رضایت می دهی، می خواهم.

✴️پروردگارا! از تو مسألت دارم که ما را قدرتی دهی تا ضعف و نیستی مان را بهبود بخشیم، و از صبر و علمت بهره ای دهی تا جهلمان را درمان کنیم .

✴️"خداوندگارا! بر محمد و آل محمد ( صلی الله علیه وآله و سلم ) درود فرست، و ما را بر شکر و ذکر و فرمانبرداری و عبادتت یاری فرما، به رحمتت سوگند ای مهربانترین مهربانان.»

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1396-11-12] [ 08:57:00 ق.ظ ]




عنوان بصری می گوید ، گفتم یااباعبدالله! مرا سفارش و توصیه ای کن.

فرمود تو را به نه چیز سفارش می کنم که آنها توصیه من به تمامی آرزومندان راه خداوند است و از پروردگار می خواهم که تو را در انجام آنها موفق نماید.
سه مورد ان در مورد تربیت و تادیب نفس است ، و سه مورد درباره صبر و بردباری و سه مورد آخر در رابطه با علم و دانش است.
بر تو باد که این سفارشات را حفظ نمایی و در انجام آنها کوتاهی نکنی.

عنوان گوید قلبم را برای گفته هایش خالی نمودم ، آنگاه حضرت فرمودند:

اما آنچه در مورد تربیت نفس است:

مبادا چیزی را بخوری که بدان اشتهاء نداری که این کار ، حماقت و ابلهی را به همراه دارد.

غذا مخور مگر انگاه که گرسنه شوی.

چون خواستی که بخوری با نام خدا و از حلال بخور و یا داور سخن رسول خدا صل الله علیه و آله باش که فرمودند آدمی ظرفی را بدتر از شکمش پر نکرده است.
پس اگر ناچار به خوردن شدی ، یک سوم شکم را برای طعام ، یک سوم برای آب و یک سوم دیگر را برای تنفس قرار بده.

اما نکاتی که درباره حلم است:

اگر کسی بگوید اگر سخنی گویی ده برابر می شنوی ، تو بگو : اگر ده تا بگویی سخنی نشنوی.

اگر کسی تو را دشنام دهد به او بگو اگر در مورد آنچه گفته ای راستگو هستی از خدا می خواهم که مرا بیامرزد و اگر در آن دروغگویی از خدا خواهانم که از تو در گذرد.

اگر کسی تو را تهدید به ناسزا گویی کند ، تو او را به خیر خواهی و مراعاتش وعده بده.

اما انچه درباره علم است:

آنچه را که نمی دانی از دانایان بپرس. و مبادا سوالی را برای امتحان کردن و به زحمت انداختن از آنان بپرسی.

مبادا بر اساس خودرایی و خودمحوری دست به کاری بزنی ، در تمام کارهایی که زمینه احتیاط وجود دارد، مسیر احتیاط را رها مکن.

از فتوا دادن (بدون علم) بگریز همان گونه که از شیر درنده می گریزی و مراقب باش گردن خود را پل عبور مردم قرار ندهی.

ای ابا عبدالله!
دیگر از نزدم برخیز به راستی که برایت خیر خواهی کردم و ذکر و وردم را از بین مبر که من مردی بد گمان به نفسم هستم و بر گذشت عمر و ساعات زندگی دقت دارم.
سلام بر پیروان هدایت باد!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:55:00 ق.ظ ]




آدم است او یا مَلَک ماهیّتش معلوم نیست
گرچه مخلوق است نوع خلقتش معلوم نیست

حضرت زهراست خود تفسیری از آیات قدر
آن شب قدری که حتی ساعتش معلوم نیست

مادرش یا دخترش من هرچه دقت می کنم
با رسول الله،زهرا نسبتش معلوم نیست

در کسا بی فاطمه غیر از علی و بچه هاش
رحمة للعالمین هم ساحتش معلوم نیست

بعد ابر نیلی سیلی در این شب ها شده
مثل آن ماهی که نصف صورتش معلوم نیست

فاطمیه مثل دردی تا ظهور منتقم
طول درمان دارد اما مدتش معلوم نیست

روضه یعنی داستان مادری در اوج خود
چون به کوچه می رسد یک قسمتش معلوم نیست

گرچه معلوم است دارد می رود مادر ولی
حضرت فِضه دلیل لُکنتش معلوم نیست

ضربه وقتی ناگهان شد بی توجه می خورد
ضربه وقتی ناگهان شد شدتش معلوم نیست

هم که معلوم است او ریحانة الحوراست و
هم که وقت خشم سیلی قدرتش معلوم نیست

اینکه قبر علت خلقت چرا مخفی شده
درمیان اهل معنا علتش معلوم نیست

یادم آمد موقع سجده به مُهر کربلا
فاطمه در هیچ مهری تربتش معلوم نیست…

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:51:00 ق.ظ ]




بعد از رحلت پيامبر اکرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم، بلال ديگر اذان نگفت: تا اينكه روزى #حضرت_زهرا سلام اللَّه عليها فرمود:

من ميل دارم صداى اذان بلال را بشنوم.

پس بلال را حاضر كردند و او مشغول اذان گفتن شد. بلال گفت: «اللَّه اكبر».
حضرت زهرا سلام اللَّه عليها به ياد پدرش افتاد و شروع به گريستن كرد. چون بلال گفت:
«اشهد ان محمدا رسول اللَّه» حضرت فاطمه سلام اللَّه عليها فرياد بلندى كشيد و بيهوش شد.

اطرافيان فرياد زدند: اى بلال! دست از اذان گفتن بردار كه دختر رسول اللَّه از دنيا رفت.

پس از لحظاتى چند، حضرت زهرا سلام اللَّه عليها به هوش آمد و به بلال فرمود: ادامه بده.

بلال گفت: مرا معاف دار، اى دخت رسول اللَّه! چون مى ترسم با صداى اذان من، روح از تن مباركت بيرون رود. پس آن حضرت بلال را معاف كرد- و آن اذان ناتمام ماند.

من لایحضره الفقیه؛ حديث ۹۰۷، ج 1، ص 297

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:47:00 ق.ظ ]




روزی پیامبر در مسجد نشسته بودند. عرب بادیه نشینی وارد شد و گفت: ای رسول خدا! من گرسنه ام، لباس مناسبی ندارم، پولی هم ندارم و مقروض هستم. کمکم کنید. پیامبر به بلال فرمودند: که این مرد را به خانه فاطمه ببر و به دخترم بگو که پدرت او را فرستاده است. بلال آمد و داستان را برای حضرت زهرا تعریف کرد.

حضرت گردنبند خود را که هدیه بود باز کردند و به بلال دادند و فرمودند: که این گردنبند را به پدرم بده تا مشکل را حل کنند. بلال بازگشت و امانتی را تحویل پیامبر داد. رسول خدا فرمودند: هر کس این گردنبند را بخرد، بهشت را برای او تضمین می کنم. عمار یاسر آن را خرید و مرد سائل(فقیر) را به خانه خود برد. به او لباس و غذا داد و دو برابر میزان قرض به او پول داد.

سپس عمار غلام خود را صدا زد و گفت: این گردنبند را به خانه فاطمه زهرا می بری و می گویی که هدیه است. تو را نیز به فاطمه بخشیدم.
غلام گردنبند را به حضرت داد و گفت: عمار مرا نیز به شما بخشیده است.

حضرت نیز غلام را در راه رضای خدا آزاد کردند. غلام گفت: متعجبم! چه گردنبند با برکتی! گرسنه ای را سیر کرد، بی لباسی را پوشاند، قرض مقروضی را ادا کرد، غلامی را آزاد کرد و دوباره نزد صاحبش بازگشت.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:46:00 ق.ظ ]